رایین قشنگ منرایین قشنگ من، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

فرشته کوچک خوشبختی

شیرین کاریها

1393/4/29 12:53
نویسنده : بهار
159 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شیطونک مامان

این روزا خیلی داری شیطون می شی و شیطونی می کنی . عسل مامان عاشق هر چیزی که مربوط به بزرگتراست هستی. عاشق کنترل، موبایل، تلفن بی سیم، لب تاب ، سشوار ، جاروبرقی و .... ولی اسباب بازیهات خیلی زود حوصلتو سر می برن . جمعه برای اینکه آروم باشی و من بتونم برای بابایی افطاری آماده کنم مجبور شدم سشوارو بهت بدم کلی هم بهت تذکر دادم که توی دهنت نکنی. پسر خوب و حرف گوش کنی هستی هرچیزی رو که می گم جیزه اگر کنجکاویت اجازه بده دست نمی زنی ولی اگر باز بری ستمش منو نگاه می کنی که عکس العملم رو ببینی چند دفعه می ری سمتشو منو نگاه می کنی ولی آخر سر دست نمی زنی. راستی عاشق دمپایی هم هستی تا من یا مامان جون و خاله دمپاییهامونو در می یاریم می ری سمتش مخصوصاً توی خونه وقتی من دمپاییهام رو در می یارم بشینم می ری سمتش و می خوای بخوریش . دیروز بهت تذکر می دادم که مامان نباید اینو بخوری البته با حالت جدی. بردی سمت دهنت تا گفتم نکن ترسیدی و من از قیافت خندم گرفت دیگه نمی تونستم از حرکاتت نخندم تو هم فکر می کردی که کار خوبیه و می خندیدی و ذوق می کردی.

عسل مامان تازگیها ذوق های صدادار میکنی . خیلی با صدا و ما خندمون می گیره از ذوقات . راستی دیشب موقع افطار رفته بودی زیر میز ناهارخوری مامان جون و کلی ذوق می کردی خاله بهناز هم اومد اون زیر پیشت نشست و همینجوری می گفت نانای نای و عسل مامان هم می رقصید . دستاتو خیلی جالب می چرخوندی و ما از دستت کلی خندیدیم و قربون صدقت رفتیم تو هم که از خنده های ما ذوق های صدا دار می کردی . کلی شیرین بودی و ما کلی قربون صدقت رفتیم عسلم.

وقتی که مامانی نماز می خونه می ری و پاهاش رو می گیری و لبه چادرش رو می گیری و می کشی . چهارشنبه هم رفته بودی روی سجاده خاله بهناز و بنده خدا نمی تونست سجده بره . خوابیده بودی اون رو و ذوق می کردی تا ازت غافل می شیم مهر رو بر می داری و می خوری و تسبیح رو هم همینطور عاشق تسبیح هستی می گیری و ذوق می کنی و می خوریش.

دیروز منو بابایی کل خونه رو تمیز کردیم به خاطر اینکه شما همش سینه خیز و چهاردست و پا می ری همه خونه رو ضدعفونی کردیم. جاروبرقی وسط خونه بود از خونه مامان جون که برگشتیم با دیدنش اینقدر ذوق کردی که نگو می رفتی نزدیک ولی می ترسیدی بهش دست بزنی کلی برات جالب بود.

از دست شما بابایی جرأت رفتن سر لب تاب نداره منم که دیگه نه می تونم گوشی دستم بگیرم و نه پای لب تاب برم. پنج شنبه بابایی تا نشست پای لب تاب جیغ و داد کردی که می خوای بشینی پشت لب تاب تا نشوندیمت شروع کردی به کوبیدن روی دکمه ها  و وقتی لب تاب رو بابا خاموش کرد دعوا کردی که چرا اینجوری شد .

راستی عسلم یه شیرین کاری دیگه هم می کنی عاشق ماشین و فرمون و بوق و دنده و چراغ و.... می شینی پشت فرمون و فرمون رو دو دستی می گیری . دستتو از پشت می بری و برف پاکن و آبشو می زنی و کلی ذوق می کنی هر دفعه که برف پاکنو می زنی سرتو بالا میگیری و نگاه می کنی. فرمونو هم خیلی با نمک می گیری.وقتی هم که بغل منی یا پاهات روی دنده است یا داری با پاهات با دریچه کولر و یا دکمه های ضبط و دکمه های جلو ماشین ور می ری کلی شیطونی شیطون عسلم و ما با این کارات کلی قربون صدقت می ریم.

راستی جدیداً تا گوشی موبایل و تلفن می یاد دستت می گذاری در گوشت و مثلاً حرف می زنی با صدای آروم و ظریفی که از خودت در می یاری .

هنوز مامان بابا نمی گی ولی یک وقتایی که گریه می کنی پراکنده ما می گی.

 

پی نوشت:

این روزا پر از شیرین کاری هستی و ما هم لذت می بریم و شاکر خدا هستیم به خاطر حضورت توی زندگیمون عزیزم امیدوارم خداوند نگهدار گل کوچولو و خوشبوی ما باشه.

 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)